|
عشق
عشق یعنی هستی
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
سلام دوستای عزیز به وبم خوش اومدین. قدمتون رو چشام.امیدوارم لحظات خوبیو اینجا بگذرونید. لطفا نظر یادتون نره. چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی خداحافظ سکوت خسته ی باران خداحافظ.....خداحافظ به رسم خوب دلداران خداحافظ خداحافظ زمانی که برایم آرزو بودی......خداحافظ زمانی که فقط در یاد او بودی خداحافظ همین کافی و یک لبخند......هزاران قطره بر گونه و چشم و جاده و پیوند خداحافظ فقط یک بار برای رفتن جانم......برای مرگ چشمانم برای عشق و ایمانم خداحافظ و یک واژه و یک رفتن.....و یک خنده و یک آرامش و مردن خداحافظ تمام قصه ها آرام میمیرد.....و باران تا ابد چشمان من را سلطه میگیرد خداحافظ که انگار آخر قصه است.....و پایان پر از رازش غم و غصه است خداحافظ کلاغ قصه ی ما هم نرفت خونه.....کلاغ عاشق تنها غم دنیا رو میدونه خدا حافظ کمی غمگین تر از رگبار.....خداحافظ به امید دوباره خنده و دیدار خداحافظ کمی زوده.........نرو حالا.....خداحافظ از این لحظه منم اینجا تک و تنها خداحافظ ولی یادت نره نامرد .....برای دوری ما آسمون با خود دعا می کرد خداحافظ جدا از هم خداحافظ...........خداحافظ فقط یک کم خداحافظ
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی من به جرم با وفایی چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
آمد و قلب مرا دزدید و رفت بی قراری های من را دید و رفت
باورم شد رفتنش اما عجیب ساده عاشق کس شود رفت .دل به اوبست فقط با یک نگاه............... بعد از او ایمان من لرزید و رفت
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:18 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی دو نفر داشتن با هم خالی می بستن. اولی گفت 40 سال پیش ساعت بابام تو همین رود افتاد! دیروز بعد این همه مدت رفتیم غواصی پیداش کردیم سالم بود! دومی گفت بابای من 40 سال پیش افتاد تو همین رود، دیروز دیدیم اومد خونه سالم سالم بود! اولی گفت تو این مدت او زیر چی کار می کرد؟ گفت: ساعت بابای تو رو کوک می کرد. چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
همان روزی که فرزندم بشد وارد به دانشگاه
برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره
چرا که نیک می دانم هزینه ساز و سرباره
از این پس الوداعی بایدم با خنده و شادی
و با هر چه پس انداز و حقوق و پول و آزادی
شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان
هرآن چیزی بنا کردم بشد درلحظه ای ویران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی
همه چیزم بشد قربانی این کار فرهنگی
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او
حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم که تا پایان تحصیلات فرزندم
وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من
به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال
شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
نمیدونین چقدرسخته شباتوروزکنی روزاتوشب کنی فقط به این امیدکه شایدامروزانظارت تموم بشوبتونی ببینیش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نمیدونین چقدرسخته دلتنگه کسی باشی امانتونی حتی حالشوبپرسی!!!!!!!!!!! نمیدونین چقدرسخته وقتی صدای smsگوشیتوبشنویوباعجله ودست پاچگی باهزارامیدوآرزوبری سراغشووقتی اسم فرستنده رودیدی بفهمی اونیکه میخواستی نیستو حتی تا آخرهsmsرونخونی!!!!!!!!! همه ی این سختیاشیرینه اما به اندازش بعضی وقتا دیگه نمیشه باهاش کنارامد باوجوده همهی این سختیا بازم دوستشدارم!!!!! چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
روز مرگم اشک را شیدا کنید روی قلبم عشق را پیدا کنید روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید جامه ام را خاک و خاکستر کنید خانه ام را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روی قبرم لاله ها را خم کنید روز مرگم دوست را دعوت کنید دور قبرم را کمی خلوت کنید
بعد مرگم خنده را از سر کنید رفتنم را دوستان باور کنید ؟ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 12:12 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
تو دل منو شکستی و لی من دل تو رو نمی شکنم چون یک دل شکسته بهتر از دو دل شکسته است . . .
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 12:9 :: نويسنده : بهزاداسدپاسکی
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها
نويسندگان
|
||
 |
تبادل
لینک هوشمند
